|
مشهد مقدس شهر بهشت اشعار مذهبی
|
شب سوم
طفل ویرانه شدن زار شدن هم دارد قد خم دست به دیوار شدن هم دارد تا صداي لبت آمد لبم از خواب پريد سر تو ارزش بيدار شدن هم دارد عقب افتادن این چند شب از عاطفه ات این همه بوسه بدهکار شدن هم دارد بی سبب نیست که با دست به دنبال توام چشم خون لخته شده تار شدن هم دارد دخترت نیستم از طشت رهایت نکنم دختر شاه فداکار شدن هم دارد معجري را كه تو از مكه خريدي بردند موي آشفته گرفتار شدن هم دارد
علي اكبر لطيفيان
حاضرم پايِ سر تو سر خود را بدهم جايِ پيراهن تو معجر خود را بدهم سرِ بابايِ من و خِشت محال است عمه عمه بگذار كه اول پر خود را بدهم... ...پهن كن تا كه سر خار نگيرد به لبش كم اگر بود پر ديگر خود را بدهم زيورآلات مرا دختر همسايه گرفت نذر انگشتَرَت انگشتر خود را بدهم مويِ من سوخته و مويِ پدر سوخته تر حاضرم پايِ همين سر، سر خود را بدهم ديد ما تشنه يِ آبيم خودش آب نخورد خواست تا ديده يِ آب آور خود را بدهم به دلم آمده يك وقت خجالت نكشم پايِ لطفش نفس آخر خود را بدهم
علي اكبر لطيفيان موضوعات مرتبط: محرم وصفر [ پنجشنبه نهم آبان ۱۳۹۲ ] [ 10:4 ] [ مصطفی محمدزاده ]
[ ]
|
|
| [ طراحی : وبلاگ اسکین ] [ Weblog Themes By : weblog skin ] |