مشهد مقدس شهر بهشت
اشعار مذهبی

شب اول

 

كوفه را با تو حسين جان سر و پيماني نيست

هرچه گشتم به خدا صحبت مهماني نيست

به خدا نامه نوشتم به حضورت نرسيد

آن چه مانده ست مرا غيره پشيماني نيست

كارم اين است كه تا صبح فقط در بزنم

غربتي سخت تر از بي سر و ساماني نيست

جگرم تشنه ي آب و لبِ من تشنه ي توست

بين كوفه به خدا مثل من عطشاني نيست

من از اين وجه شباهت به خودم ميبالم

قابل سنگ زدن هر لب و دنداني نيست

من رويِ بام چرا؟ تو لبِ گودال چرا؟

دلِ من راضي از اين شيوه يِ قرباني نيست

موي من را دم دروازه به ميخي بستند

همچو زلفم به خدا زلف پريشاني نيست

زرهم رفت ولي پيرهنم دست نخورد

روزيِ مسلمت انگار كه عرياني نيست

كاش ميشد لبِ گودال نبيند زينب

بر بدن پيرُهَن يوسفِ كنعاني نيست

سوخت عمامه ام امروز ولي دور و برم

دختر سوخته يِ شام غريباني نيست

هرچه شد باز زن و بچه كنارم نَبُوَد

كه عبور از وسط شهر به آساني نيست

دستِ سنگين، دلِ بي رحم، صفات اينهاست

كارشان جز زدن سنگ به پيشاني نيست

دخترم را بغلش كن به كنيزي نرود

چه بگويم كه در اين شهر مسلماني نيست

 

علي اكبر لطيفيان


موضوعات مرتبط: محرم وصفر
[ پنجشنبه نهم آبان ۱۳۹۲ ] [ 9:28 ] [ مصطفی محمدزاده ] [ ]
.: Weblog Themes By WeblogSkin :.
درباره وبلاگ

منتظران مشهدالرضا
لطفا در جهت پيشرفت كار نظر بدهيد و اگر شعر زيبايي داريد
خواهشمندم در قسمت نظرات قرار دهید تا در اختیار دیگر دوستان قرار گیرد.
mostafa.1108@yahoo.com
اینستاگرام
mashhad.8
مصطفی محمدزاده
لینک دوستان
لینک های مفید
امکانات وب